☕️☕️☕️
هنوز هم هستند
چای تازه را می گویم
مادربزرگ پای سماور را میگویم
پدربزرگ حافظ در دست را
خانه های کاه گلی در پس کوچه های پر پیچ و خم شهر را
درخت خرمالو ی شیرین روی حوض خاطرات کودکی را
آب بازی با بچه های همسایه ها
دنبال هم دویدن و خاله بازی های شیرین با چای خیالی
......هنوز هستند اما ..
اما ..ما درگیریم
چنان سرگرم خویش ایم که همه را به آغوش زمان سپرده و یادی نمی کنیم
اگر کمی مشغله را کنار بگذاریم
می یابیم کودکی گم کرده را در همین اطراف
کافیست درست بنگریم!!
📗نگارنده:ز.راهوی