❤️به نام آفریننده خوشی و غم💚


😂ورپریده😂

🌾قسمت ششم🌾



به قلم:دستیار حاج قاسم


محدثه:سلام...آقا شهیده تورو خدا منو ببخش بی معرفت نیستم یادم رفت خب خیلی خوشحال بودم مامانم خوب شد اصلا خودتون بودین چیکار میکردین?!مثلا شما اگه توی یه عملیات دشمن و شکست میدادین تا چند روز خوشحال بودین و شوق و ذوق داشتین حالا منم همین جوریم...دیگه ببخشید...


در همان موقع ها زنی به سمت مزار شهید می آید...


زن:دخترم من گفتم برو پیش یه شهید نمیدونستم میای پیش پسر خودم!!!!چه جالبه...


محدثه که هاج و واج مونده بود...


محدثه:سلام...شما واقعا مادر ایشون هستید?!!

زن:بله عزیزم پسرمه تو عملیات کربلای پنج شهید شد محدثه:باورم نمیشه

زن:منم باورم نمیشه کار خدا خیلی جالبه...


محدثه خیلی شگفت زده شده بود از مادر شهید خواست که براش از کسی بگه که باهاش درد دل کرده بود و شده بود دوستش یا به قول خودش آقا شهیده خودش...


ادامه دارد...😎😉